یادبود

یاد عزیز رفیق مادر، فاطمه سعیدی (مادر شایگان) گرامی باد!

«در زندان کمیته، اولین سئوال یکی از جلادان از من این بود که چه کاره‌ای؟ با سری افراشته پاسخش دادم: «چریک فدائی خلقم»

مادر شایگان

گزیده‌ئی از نامه سرگشاده مادر شایگان درباره دروغ‌پردازی‌های وزارت اطلاعات

«خلقهای مبارز ايران!

ما امروز در دنيائی به سر می بريم که مملو از فقر و گرسنگی و فساد و جنگ و خونريزی است. اين جهان سرمايه‌داری است که هر روز زندگی خانواده‌های کارگر و زحمتکش در مقياس ميليونی را در زير چرخ‌های استثمار و ظلم و ستم خود له و لورده می‌کند و آنها را به خاک و خون می‌کشد. چنين دنيای وحشتناک و پر رنج و عذاب برای ستمديدگان بايد و می‌تواند تغيير يافته و دگرگون شود. اما برای اين کار، متأسفانه و با هزار درد و افسوس، راهی خونين و پر سنگلاخ و صعب و دشوار در پيش است که مطمئناً توده‌های استثمارشده، مصيبت‌کشيده و رنجديده که صدای خرد شدن استخوان‌هايشان در زير چرح‌دنده‌های ماشين استثمار و سرکوب اين جهان سرمايه‌داری هر روز شنيده می‌شود، با عزمی قاطع آن را خواهند پيمود. من قدم در چنين راهی گذاشتم و امروز با همه رنج و عذاب‌هائی که در اين مسير کشيده و عزيزان و عزيزترين‌هايم را از دست داده‌ام، باز با سری افراشته می‌گويم راه زندگی و مبارزه‌ای که من پيمودم، راهی درست و در خدمت رشد و اعتلای مبارزات مردم ايران در راه رسيدن به آزادی و سعادت بود. اين را هم با افتخار هميشه گفته و می‌گويم که فرزندان کوچک من خدمت بزرگی به رشد جنبش نوين کمونيستی در ايران نمودند. اما اين را هم با شما در ميان بگذارم و پنهان نکنم که از همان زمان که در زندان بودم در مورد کودکانم غمی بزرگ و فکر آزار دهنده‌ای با من بود و آن اين که آنها به خاطر کم سن و سالی‌شان، راهشان را در زندگی، خودشان انتخاب نکردند بلکه در سير رويدادها، خودبه‌خود در آن مسير قرار گرفتند. اين فکر مرا بسيار آزار داده ولی امروز وقتی به فجايعی که در ايران برای کودکان رها شده در خيابانها اتفاق افتاده و می‌افتد، فکر می‌کنم، وقتی از قربانی‌شدن دختران معصوم کم سن و سال در بازارهای عيش و عشرت و در تجارت سکس مطلع می‌شوم، وقتی جسدهای خفه‌شده کودکان يک خانواده کارگری را به نظر می‌آورم که پدرشان ناتوان از تأمين يک لقمه نان برای آنان، از فرط استيصال اول آن کودکان را کشته و بعد خودش را دار می‌زند، و خيلی خيلی فجايع ديگر که هر روز در جلوی چشم همه‌مان اتفاق می‌افتد، آنگاه می‌پرسم که آيا اين کودکان هم راه زندگيشان را خودشان انتخاب کرده بودند و می‌کنند؟ آيا اساساً برای خانواده‌های کارگر و زحمتکش با کودکان رنجديده‌شان هيچوقت امکان انتخابی برای زيستن در يک شرايط حداقل انسانی وجود دارد؟ با بياد آوردن همه اينها، می‌بينم که اتفاقاً بچه‌های من حداقل اين شانس را داشتند که در طول زندگی کوتاهشان، در محيطی سالم که سرشار از عشق و محبت نسبت به آنان بود، زندگی کردند. آنها در آغوش گرم صديق‌ترين و آگاه‌ترين کمونيستهای انقلابی ايران که هريک برای آنها نقش پدر، مادر، خواهر، برادر و معلم را داشتند، بزرگ می‌شدند. در آغوش علی‌اکبر جعفری‌ها، خشايار سنجری‌ها، صبا بيژن‌زاده‌ها، اعظم روحی آهنگران‌ها و بالاخره چه سعادتی! آنها در دامان پُر مهر و محبت مادری چون مادر غروی پناه داشتند. همه آنچه تا اينجا گفتم واقعياتی بوده و هستند که هيچ کس و هيچ کتابی، از جمله کتاب اخير دشمن نمی‌تواند آنها را وارونه کرده و به نام تاريخ‌نگاری به خورد مردم بدهد. اميدوارم مردم ايران در بستر مبارزات خود با سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی و از بين بردن همه دشمنانشان، جامعه‌ای آزاد و سعادتمندی را بر پا کنند که چريکهای فدائی خلق و همه انقلابيون و مبارزين صديق توده‌ها برای برپائی آن مبارزه کرده، به خاطر آن رنج کشيده و حتی از ريختن خون خود نيز دريغ نکردند.

فاطمه سعيدی (مادر شایگان)

 ١١ آبان ١٣٨٧ – ١ نوامبر ٢٠٠٨»

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *