
سیآیای و کمونیسمستیزیِ مکتب فرانکفورت
یادداشت مترجم
مکتب فرانکفورت، نه فقط در جوامع غرب بلکه در عرصهی بینالمللی نامی است آشنا. رد پای فراوردههای فکری و نظری مکتب فرانکفورت تقریباً در تمامیِ شاخههای علوم اجتماعی محسوس و غیرقابل انکار است. اما میراث فکریِ این مکتب و دامنهی تأثیرات آن، صرفاً به محیطهای آکادمیک محدود نمیشود بلکه بسیار فراتر از آن، و در یک نگاه کلان، بر جامعهی روشنفکری در ابعادی جهانی سایه افکنده است. بهطوریکه بسیاری از فعالین سیاسی و اجتماعی، و بهطور اولا فرهنگورزان در سراسر جهان، از نحوهی نگرش و دیدگاههای مکتب فرانکفورت الهام گرفته و تأثیر پذیرفتهاند.
آنچه که اهمیت این موضوع را دو چندان میکند اما، هالهایست که این مکتب به دور خود کشیده، یا بهتر بگوییم، پوششیست که این مکتب برای خود ساخته است: مارکسیسم؛ مارکسیسمی فاقد هرگونه اصالت، فاقد هرگونه عنصر انقلابی. در نتیجه، آنچه که این مکتب تحت لوای تفکر انتقادی عرضه کرده است نیز، نه در خدمت به مبارزهی طبقاتیِ طبقهی کارگر و سایر زحمتکشان؛ نه در خدمت به انقلاب علیه نظام ظالمانهی سرمایهداری، بلکه درست برعکس، برای باز داشتن، به بیراهه کشاندن و نهایتاً برای خلع سلاح تودهها تئوریزه شده است. از اینرو، آگاهی از ریشهها و رسالتهای این مکتب، و نقشی که در ترویج و تحکیم ایدئولوژی بورژوایی نظام حاکم ایفاء نموده است برای نیروهای پیشرو و انقلابی، و بهعبارتی، برای تمامیِ کسانی که برعلیه ظلم و استثمار و بیعدالتی و برای ساختن دنیائی انسانی و عاری از ستم مبارزه میکنند از اهمیتی ویژه برخوردار است.
آنچه که در زیر خواهید خواند، تلاش پژوهشگرانهی ارزشمندیست در جهت افشاء مکتب فرانکفورت و مارکسیسم تقلبیِ آن.
الف. بهرنگ
فوریه ۲۰۲۵

